عاشقانه

تپه های شنی ساحل در شب, پنهان

شبح تیره فانوس فرو مرده بندر,

لرزان,قایقی,بیم زده,قافلگیر

زیر امواج ستیزنده دریا,

گردان,هوس طغیان داشت

و دهان های فریادش از کف پر بود!

می جهید از سر هر چیز که پا می افشرد

و تنش های عظیمش را باد

با درختان هراسان می گفت

خشم ویرانگر موج,در فضا می چرخید

و هجومش را- آشوب کنان- می پاشید

بر تن خاطره های شنپوش

بی امان می کوبید,و فرا می آمد

و نگاه تو در آن هنگامه

با ملامت هایش

که سکونم را چونان مردن می پنداشت

بودنم را همچون نابودن می انگاشت

ورزشی تند به پا خاست و در تاریکی

جامه هایم را در هم پیچید

و به سویی گم برد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 14 / 4 / 1389برچسب:,ساعت 6:28 بعد از ظهر توسط جواد حمیدی| |


Power By: LoxBlog.Com