عاشقانه

شبي تاريک و پر از سکوت در اتاقم تنهاتر از هميشه...

نااميد از فردايي روشن...

بازم نقش چشمات در خيالم...

تنها جايي که با همه بي قراريهام احساس آرامش ميکنم...

خاطرات با تو بودن در حال رفت وآمد در ذهنم هستن...

هنوز چشم به راهتم ديونه...

 آخه چرا اين نفسام تلخه واسم؟

اي کاش زودتر از موعود مقررم فرشته مرگ مرا به کام خويش مي گرفت

و اين روح خسته را به آسمونا ميبرد

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 19 / 5 / 1389برچسب:,ساعت 9:15 بعد از ظهر توسط جواد حمیدی| |


Power By: LoxBlog.Com